« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

کاروان گالیا ...



دیریست‌، گالیا!
در گوش‌ من‌ فسانۀ‌ دلدادگی‌ مخوان‌!
دیگر ز من‌ ترانۀ‌ شوریدگی‌ مخواه‌!
دیریست‌، گالیا! به‌ ره‌ افتاد کاروان‌.
عشق‌ من‌ و تو؟ ... آه‌
این‌ هم‌ حکایتی‌ است‌.
اما، درین‌ زمانه‌ که‌ درمانده‌ هرکسی‌
از بهر نان‌ شب‌،
دیگر برای‌ عشق‌ و حکایت‌ مجال‌ نیست‌.
اینجا به‌ خاک‌ خفته‌ هزار آرزوی‌ پاک‌
اینجا به‌ باد رفته‌ هزار آتش‌ جوان‌
دست‌ هزار کودک‌ شیرین‌ بی‌گناه‌
چشم‌ هزار دختر بیمار ناتوان‌...
دیریست‌، گالیا!
هنگام‌ بوسه‌ و غزل‌ عاشقانه‌ نیست‌.
هر چیز رنگ‌ آتش‌ و خون‌ دارد این‌ زمان‌.
هنگامۀ‌ رهایی‌ لب‌ها و دست‌هاست‌
عصیان‌ زندگی‌ است‌.
در روی‌ من‌ مخند!
شیرینی نگاه‌ تو بر من‌ حرام‌ باد!
بر من‌ حرام‌ باد ازین‌ پس‌ شراب‌ و عشق‌!
بر من‌ حرام‌ باد تپشهای‌ قلب‌ شاد!
یاران‌ من‌ به‌ بند:
در دخمه‌های‌ تیره‌ و نمناک‌باغشاه‌،
در عزلت‌ تب‌آور تبعیدگاه‌ خارک‌،
در هر کنار و گوشۀ‌ این‌ دوزخ‌ سیاه‌.
زودست‌، گالیا!
در گوش‌ من‌ فسانۀ‌ دلدادگی‌ مخوان‌!
اکنون‌ ز من‌ ترانۀ‌ شوریدگی‌ مخواه‌!
زودست‌، گالیا! نرسیدست‌ کاروان‌...
روزی‌ که‌ بازوان‌ بلورین‌ صبحدم‌
برداشت‌ تیغ‌ و پردۀ‌ تاریکِ شب‌ شکافت‌.
روزی‌ که‌ آفتاب‌
از هر دریچه‌ تافت‌،
روزی‌ که‌ گونه‌ و لب‌ یاران‌ همنبرد
رنگ‌ نشاط‌ و خندۀ‌ گمگشته‌ باز یافت‌
من‌ نیز باز خواهم‌ گردید آن‌ زمان‌
سوی‌ ترانه‌ها و غزل‌ها و بوسه‌ها،
سوی‌ بهارهای‌ دل‌ انگیز گل‌فشان‌،
سوی‌ تو،
عشق‌ من‌!


شعر کاروان گالیا ... هوشنگ ابتهاج


بوسه







گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدن از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
ای دریغا شبروان !‌ کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان
گفت
اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش
گفتمش
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسیدمش

هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)

خفه ام کرد ...




حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
چرخی زد و آن موی رهایش خفه ام کرد

تا خواستم از عطر تنش شعر بگویم
شعر و غزل و وزن و هجایش خفه ام کرد

من بوسه زدم اخم نمود و گره های
پیچیده به ابروی حنایش خفه ام کرد

یک بار نشد خیره به چشمان من زار
هی سرخ شد و شرم و حیایش خفه ام کرد

عاشق شدم و ناز کشیدن شده کارم
دیوانه شدم ناز و ادایش خفه ام کرد

یک بار نشد پر بدهد این دل ما را
من بال زدم .. حال و هوایش خفه ام کرد

خداوند خوبم و ای پدر آسمانی ما


بمن برکت و نیرو و دانایی و هنری عطا کن تا ...

لیاقت و توان به گوش رساندن و به تصویر کشیدن جلال، بزرگی و زیبایی های بیشمار تو رو داشته باشم!

تا هم در این دنیا و هم در ملکوت تو سربلند و سرافراز باشم … آمین 




Even the prayers of an ant reach to Heaven
حتی دعاهای یه مورچه هم به ملکوت خداوند میرسه و شنیده میشه!


تایتانیک (فیلم ۱۹۹۷)


ایتانیک (به انگلیسی: Titanic) فیلمی حماسی-عاشقانه به نویسندگی و کارگردانی جیمز کامرون محصول سال 1997 کمپانی‌های پارامونت پیکچرز و فاکس قرن بیستم است. ماجرای فیلم داستان غرق شدن تایتانیک، بزرگ‌ترین کشتی زمان خود در سال ۱۹۱۲ است. فیلم نامه تایتانیک آمیزه‌ای از واقعیت و افسانه است. برخی شخصیت‌های این فیلم در کشتی تایتانیک حضور نداشته‌اند. همچنین برخی صحنه‌های به تصویر کشیده شده در فیلم نیز وجود خارجی ندارند.

این فیلم به همراه بن هور و ارباب حلقه ها : بازگشت شاه برنده ۱۱ جایزه اسکار است. از لحاظ فروش نیز این فیلم یک پدیده بود و در سال ۱۹۹۷ با ۱٫۸ میلیارد دلار فروش پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان در زمان خود شد. در حال حاضر این فیلم بعد از فیلم آواتار (فیلمی دیگر از همین کارگردان) دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای جهان است.

در سال ۲۰۱۲ نیز به مناسبت صدسالگی غرق شدن تایتانیک، کامرون نسخه سه بعدی این فیلم را روانه گیشه‌ها کرد. اکران دوباره این فیلم نیز با فروش نزدیک به ۴۵۰ میلیون دلاری همراه بود، که سرانجام این فیلم توانست به فروش ۲٫۱۸۵ میلیارد دلاری برسد و به دومین فیلمی تبدیل شود که بیش از دو میلیارد دلار فروش داشته است.

چند فیلم دیگر به همین نام و داستانی کم و بیش همانند ساخته شده‌است. یکی از آنها شب به یاد ماندنی است که در سال ۱۹۵۸ و با کارگردانی روی وارد پیکر ساخته شد.

فیلم تایتانیک یکی از پرهزینه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینماست که برای تهیه آن ۲۰۰ میلیون دلار هزینه شد.



خلاصه داستان

ک جوینده گنج به نام «بروک سوت» که به دنبال الماس مشهوری در بقایای کشتی غرق شده تایتانیک است، صندوقچه‌ای در کشتی پیدا می‌کند که در آن نقاشی از چهره زنی جوان با الماسی بر گردن به چشم می‌خورد. پس از نمایش نقاشی در یک برنامه تلویزیونی، خانم پیری به اسم «رز داوسن» ادعا می‌کند که همان زن نقاشی است. او را به محل غرق کشتی می‌برند تا به جستجوگران کمک کند جای الماس را پیدا کنند، اما بجای این کار او داستان غرق شدن کشتی تایتانیک را برای همه آنگونه که خود از نزدیک دیده‌است، بازگو می‌کند.

رز داوسن ۱۷ ساله و ثروتمند تصمیم می‌گیرد با کشتی به آمریکا برود و در آنجا با «کال هاکلی» ازدواج کند. مادرش او را مجبور کرده تا به این ازدواج تن در دهد. آنها سوار کشتی تایتانیک می‌شوند و کشتی حرکت می‌کند. یک شب رز تصمیم می‌گیرد تا از بالای کشتی خودش را در آب بیندازد. اما مسافر فقیر و جوانی به اسم «جک داوسون» که کارش نقاشی است، او را نجات می‌دهد. «جک داوسون» همراه با دوستش بلیط تایتانیک را در بازی پوکر برده‌اند. آنها بتدریج بیشتر با هم آشنا می‌شوند و این آشنایی منجر به عشقی عمیق بین آن‌دو می‌شود.

هاکلی و مادر رز می‌کوشند تا آنها را از هم جدا نگه دارند. خدمتکار هاکلی به دستور او گردنبند الماسی را که هاکلی به رز هدیه داده را در جیب جک می‌گذارند و افسران کشتی به جرم دزدی به او در طبقه پایین کشتی به لوله دستبند می‌زنند. کشتی به یک کوه یخ شناور برخورد کرده و شروع به غرق شدن می‌کند و همه خدمه و مسافرین کشتی در تلاشند تا راه نجاتی برای خود بیابند. ابتدا زن‌ها و بچه‌ها را در قایق‌ها می‌گذارند و نجات می‌دهند. در این بین در طبقهٔ زیرین که جک در آنجا زندانی است رز تبر بزرگی برمی دارد و دستبند جک را می‌شکند و با هم به سمت بالا می‌روند. توماس اندروز به رز جلیقه نجات می‌دهد و افسران رز را به قایق می‌برند اما او پیش جک برمی‌گردد. مادر رز با قایق نجات پیدا می‌کند و هاکلی هم کودکی را بغل می‌گیرد و به قایق می‌رود و نجات می‌یابد.

کشتی غرق می‌شود و تعداد زیادی از مسافران روی آب می‌مانند و یخ می‌زنند جک رز را روی قطعه چوبی می‌گذارد و از رز قول می‌گیرد زنده بماند. قایق‌ها دوباره برمی گردند تا زنده مانده‌ها را نجات دهند ولی فقط رز زنده بود و نجات یافت به این ترتیب جک برای زنده ماندن رز یخ می‌زند و می‌میرد. پس از ۸۴ سال الماس دست رز است و آن را در دریا می‌اندازد. همان شب، رز در حالی به ظاهر در خواب است، عکس‌های روی کمد لباس‌هایش زندگی ماجراجویی و آزادش را، که بواسطه الهام از زندگی جک بود، به تصویر می‌کشید.


بازیگران


  • لئو ناردو دی کاپریو در نقش جک داوسون: کامرون در مورد این شخصیت می‌گوید که به کسی نیاز دارد که واقعاً احساس کند در کشتی تایتانیک است. نشاط و شادیش را نشان دهد؛ و انرژی و نشاطی که یک هنرمند جوان دارد را به تصویر بکشد. در داخل فیلم جک نقش کسی را که یک آدم فقیر اهل ویسکانسین را بازی می‌کند که به مناطق مختلفی از جهان مانند شهر پاریس سفر کرده‌است. وی توانسته‌است در قمار به همراه دوستش فابریتزیو دو بلیت در کلاس سوم کشتی برنده شود؛ و در ادامه می‌تواند نظر رز را هنگامی که وی می‌خواهد از عقب کشتی به درون آب بپرد به خود جلب کند؛ و با نجات ساختگی رز توسط وی این شانس را به او می‌دهد که یک شب را در بخش اشرافی کشتی سپری کند. برای اجرای این نقش افرادی چون بیلی کرداپ و استفان دروف داوطلب نقش بودند. اما کامرون احساس می‌کرد که این افراد برای این نقش مناسب نیستند، این نظر کامرون از آن جهت بود که وی بیشتر به دنبال فردی جوانتر می‌گشت، که حدود ۲۰ سال سن داشته باشد. دیکاپریو در آن زمان ۲۲ سال سن داشت و توسط مالی فین به کامرون معرفی شد. در ابتدا دیکاپریو از به تصویر کشیدن کاراکتر سرباز زد و اولین صحنه رمانتیک مربوط به جک را اجرا نکرد. کامرون می‌گوید: او یکبار آن را خواند. بعد شروع به غر زدن و طفره رفتن کرد؛ و گفت که نمیتونم روش فوکوس کنم؛ ولی چندثانیه بعد انگار چراغی جلویش روشن شد و به خوبی از پس سکانس بر آمد. کامرون به شدت بر توانایی دی کاپریو برای اجرای این نقش معتقد بود.
  • کیت وینسلت در نقش رز دوویت بوکیتر/داوسون: کامرون در مورد وینسلت می‌گوید: «او چیزی بود که به دنبالش بودیم. جذابیت در چهره و چشمهایش. فقط می‌دانستم که مردم از راه دور می‌توانند با او ارتباط برقرار کنند.» رز تنها ۱۷ سال سن دارد و اصالتاً اهل فیلادلفیاست، که مجبور است با یک مرد سی ساله با نام کال هاکلی ازدواج کند؛ بنابراین رز و مادرش روث می‌توانند همچنان به زندگی مرفه خود ادامه دهند. زندگی که با مرگ پدر رز و بدهی‌ها در آستانه نابودی بود. رز به همراه کال و مادرش به کشتی میایند و در قسمت درجه یک کشتی ساکن می‌شوند؛ و در آنجاست که با جک دیدار می‌کند. وینسلت در مورد شخصیتش می‌گوید: او چیزهای زیادی می‌خواهد. قلب و دل صاف و لطیفی دارد و دوست دارد در جهان به اکتشاف و گشت و گذار بپردازد. افرادی چون گوئینت پالترو، کلیر دنس، گابریلا آنوار نیز این نقش بهشان پیشنهاد داده شده بود. در این اوضاع و احوال وینسلت ۲۲ ساله مبارزه سرسختانه‌ای برای گرفتن این نقش می‌کرد. وی هر روز نوشته‌ها و نامه‌های برای کامرون از انگلیس می‌فرستاد. زمانی که کامرون وی را به همراه دیکاپریو برای ستاره شدن به هالیوود دعوت کرد توصیف خود را از شخصیت رز یک آدری هیپورن گونه معرفی می‌کرد. کامرون ابتدا از بازی وینسلت برای این نقش راضی نبود اما در زمان تست صحنه، وینسلت توانست کامرون را تحت تأثیر قرار دهد. وینسلت در مورد کامرون می‌گوید: «اون واقعاً حرفه آیه. حتی اگه منو انتخاب نمی‌کرد من اونو انتخاب می‌کردم.» 
  •                                     

    دانلود کلیپ زیبا از فیلم تایتانیک       


  •