« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

نوازش



منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش اگر چه کار سختی ست

نبینم این دمه رفتن تو چشمات غصه می شینه
همه اشکاتو می بوسم می دونم قسمتم اینه

تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خستم
کنارت اون قدر آرومم که از مرگم نمی ترسم

تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه
چشمامو می بندی و این قصه تموم میشه

هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست

نبینم این دمه رفتن تو چشمات غصه می شینه

همه اشکاتو می بوسم می دونم قسمتم اینه


خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد
نخواست او به من خسته بی‎گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد

چه می‎کنی؟ اگر او را که خواستی یک‎عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست‎ترش داشته، به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد

گلایه‎ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که نه...! نفرین نمی‎کنم... نکند
به او -که عاشق او بوده‎ام- زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست

من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم

اما چقدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟