« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

من آشفته‌ام امشب

باز دلتنگ توام میل بیابان دارم

امشب اندازۀ صحرای تو باران دارم

 

کوه آتش به دلم هیچ، کسی می‌داند

که من از داغ تو در سینه چه پنهان دارم؟!

 

آه، بیدار کن از خواب گران دریا را

که من آشفته‌ام امشب سر طوفان دارم

 

رفته‌ای می‌رسد از راه، غمت دور و دراز

بی تو با این دل بی‌حوصله مهمان دارم

        

تو گل و سبزه‌ای و بوی بهاران داری

من خسته همۀ سال زمستان دارم

 

سر من را به خدا شانۀتان مختصر است

دلی از خاطرۀ دوست پریشان دارم...




من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم

من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم


از جهانی دل بریدم با تو امّا ساختم


مرکبی جز عشق تاب این هیاهو را نداشت


سوی این فرجام مبهم تا بخواهی تاختم


شهره ی پرهیز بودم روزگاری دورتر


پیش چشمان غزلخیزت سپر انداختم


از یقین کهنه ی دیروزها چیزی نماند


من به پای عشق کافرکیشت ایمان باختم


حیرتم افزودی و بیگانگی آموختی


حال می بینم که آری جز تو را نشناختم