توی اوج تنهایی هام سر کشید
روی بی کسی های من پا گذاشت
یه عمر آرزوشو به دل داشتم
چقد خوب بود با همه فرق داشت
مثل خواب بود یا یه کابوس بود
مثل برق اومد مثل باد رفت
مثل اونکه بعد از یه عمر زندگی
دیگه زندگیتو نمی خواد رفت
نه درگیر بودیم نه اذیت شدیم
نه صحبت نه دعوا فقط رفت که رفت
آخه چیزی از بودنش موندنش
نفهمیدم فقط رفت که رفت
چقد حال و روزم باهاش خوب بود
چقد بگذره تا که یادم بره
چقد بگذره تا من آروم بشم
آخه خاطره از جنون بدتره
نه چیزی آورد نه چیزی رو برد
فقط عطرشو روی میز جا گذاشت
تا فهمید دیوونشم کم آورد
هنوز میگم با همه فرق داشت
نه درگیر بودیم نه اذیت شدیم
نه صحبت نه دعوا فقط رفت که رفت
آخه چیزی از بودنش موندنش
نفهمیدم امافقط رفت که رفت
منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هستهمه اشکاتو می بوسم می دونم قسمتم اینه
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد
نخواست او به من خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه میکنی؟ اگر او را که خواستی یکعمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته، به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطۀ جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه...! نفرین نمیکنم... نکند
به او -که عاشق او بودهام- زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد