« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

« چند متر مکعب عشق »

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

وطن ...


· دیگر زمان بوسه وعشق وترانه نیست چهل سال میشود ! آتش زبانه میزند از پیکر وطن هر چیز بوی باروت و خون دارد این زمان ! دیگر بس است بس است ! در گوش من فسانه صلح و امید مخوان صلح و امید ؟ آه این هم حکایتی ست خیالی و مبتذل اینجا به خاک و خون تپید ! آرزوی ما اینجا به باد رفته هزاران ! امید ما اینجا کنار پیکر خونین ، از چشم مادران خون آب میچکد ! بنگر چگونه طفلک شیرین زبان ما در خون می تپد ! جسم هزار دختر معصوم این وطن چون شاخه شکسته و چون لالا داغ شد دیریست بازوان بلورین دختران از قطره های خون جگر مرده های شان خالکوب میشود ! چهل سال میشود ! آتش زبانه میزند از پیکر وطن ای هموطن بس است ! بردار تیغ و پرده تاریک شب شکاف تا آفتاب جلوه کند در سرای تو زنجیر شکن باش !!! با این شعار مضحک اغواگری مباش کابل باتو ایم در ماتم توایم هم خوست پکتیا هم بلخ بامیان بدخشان نیمروز هم زابل و فراه جلریز و هلمند هرات و قندهار در ماتم توایم این یک شعار مبتذل بزدلانه است با این شعار هموطن آباد نمی شوی از پنجه اهریمن آزاد نمی شوی بر خیز هموطن !!! ای مادرم ،خواهرم ،برادرم ای هموطن به پیش زنجیر شکن باش ! عصیان کن بپا ! با دست آهنین ! با یک صدا و یک نفس یک هدف به پیش آتش بزن به قعله بیداد گران قرن ! تو با صلابتی تو با نجابتی خاموشی ات گناهست ! هنگامه رهایی زنجیر ها زپا ست برخیز با سرود همبستکی به پیش ! با مارش همدلی بسوی نبرد حق تاقله های فتح ! پیروز میشویم ! پیروزی از آن ماست !!!!! بشیر صدیقی


راز سرپوشیده لبخند سیماگل



داستان زندگی یک زن

مهدی زرتشت

سیماگل* تنها زن از میان هزاران زن جامعه مردسالار افغانستانی است که به تنهایی مسئولیت تأمین مخارج یک خانواده را به عهده دارد. او حدوداً 34 سال سن دارد اما جوان‏تر از آن است که سن‏اش نشان می‏دهد.

سیماگل دو شیفت کار می‏کند: از ساعت هفت صبح تا دو/سه بعد از ظهر را در یکی از ادارات موسسه خارجی با حق‏‏الزحمه 300 دالر در ماه به عنوان «آبدارچی» مشغول است و پس از آن، در یک آپارتمانی می‏آید که یک مرد جوان مجرد و دو مرد جوان متأهل دور از خانواده در آن زندگی می‏کنند. او با حقوق ماهانه 4 هزار افغانی، خانه را جارو می‏زند، ظرف‏ها و لباس‏ها را شست‏وشو می‏دهد، غذای شب را که آماده می‏کند، منزل را ترک می‏کند و می‏رود طرف خانه‏اش.

سیماگل شوهری دارد که به دلیل بیماری دیسک کمر، ماه‏هاست کُنج اتاق لمیده و هیچ کار و کاسبی در دست ندارد. مادرشوهری دارد پا به‏سن، جنجالی و به شدت سنتی با رفتار دیکتاتورانه که در عین حال سعی می‏کند بر امورات کل خانواده، ریاست کند و «مدام غَر می‏زند» و به هرچه و هرکس که دور و اطراف‏اش است، گیر می‏دهد. دختر نوجوان سیماگل در یکی از دانشگاه‏های خصوصی در رشته ژورنالیزم سال سوم‏اش را سپری می‏کند و پسر نوجوانش از یک سال به این‏سو، مکتب را رها کرده و تقریباً سرگردان و آشفته، در کوچه و بازار کابل پرسه می‏زند و از قول مادر- سیماگل- گاهی سیگار دود می‏کند و در پاسخ به سوال و نگرانی مادرش می‏گوید: «نه. من سیگار نمی‏کشم…» و وقتی هم مادر دلائلی را برای اثبات این عمل او پیش می‏کشد، به سختی اعتراف می‏کند: «هوم… مادرجان! قول می‏دهم دیگر نکشم.»  ادامه مطلب ...

فرهنگ لباس پوشیدن در افغانستان

افغانستان کشور تاریخیست ودر گذشته ها به نام های متفاوتی یاد شده است درسالهای متمادی دارای هویت فرهنگی بوده که این هویت شامل تاریخ زبان ورسوم میگردد,از یکجا شدن این پدیده های فرهنگی شناسنامه ملی کشورها به وجود میآیدهر کشور دارای تفاوت وتنوع فرهنگی است سازنده علم، دانش، اندیشه،  طریقه زندگی ....میباشد.

ماریارهین: "فرهنگ لباس پوشی در ولایات و مناطق مختلف افغانستان متفاوت میباشد و مردم هر ولایت نظر به رسم و رواج خود لباسهای محلی با دیزاین های متفاوت استفاده میکنند که بعضاً کاملاً از هم متفاوت میباشد؛ اما در این اواخر این فرهنگ مورد تهاجم کشورهای همسایه و سایر کشورها قرار دارد."

شهری ها نظر به موقعیت اجتماعی مردم لباس می پوشند، در شهر مزارشریف بیشتر لباسهای اروپایی به چشم می خورد، مردان کرتی و پطلون می پوشند و زنان دامن و تعدادی هم پطلون که این فرم بیشتر در بین تحصیل کرده ها ودانشجویان عمومیت دارد. لباس تمام مامورین دولتی در تمام شهرها و حتی روستاها دریشی(کرتی و پطلون) است ولی مردم غیر دولتی که شغل آزاد دارند حتی در شهرها لباس محلی خود را می پوشند.

مردان هزاره برک می پوشند و کلاه سر می کنند، زنانشان پیراهن، تنبان و چادر دارند. این قاعده فقط در مناطق مرزی حاکم است. به محض اینکه از آن محدوده خارج شوند، تغییر لباس می دند. هزاره های نواحی شمال کاملا تغییر لباس داده بسیاریشان برک را نمی شناسد. مردان پشتون پیراهن، تنبان، لنگی، چپلی و پتو می پوشند. زنانشان پیراهن، تنبان فراخ و چادر و پیزار می پوشند. جز معدودی از پشتونهایی که در شهر زندگی می کنند بقیه در هر کجا این یونیفورم را حفظ کرده اند و به آن افتخار می کنند.

لباس مردم ترکمن وازبیک پیراهن و تنبان گویچه،‌ شلوار، چپن قاتمه و موزه و مسی است، ولی امروزه تغییراتی به وجود آمده جوانان مسی نمی پوشند. تمام نواحی شمال تحت تاثیر لباس ازبک ها قرار گرفته چپن، جیلک و گوبچه می پوشند، زنان نواحی شمال چادر سر می کنند و این قاعده عمومیت دارد زنان ترکمن لباس مخصوص دارند.